دوستان این داستان رو گذاشتم بخونید . از دست ندید (داستان واقعی)
♥وبلاگ♥ل♥ر♥د♥ها♥
چند سال پیش در جریان بازی های پاراالمپیک (المپیک معلولین) در شهر سیاتل آمریکا 9 نفر از شرکت کنندگان دوی 100متر پشت خط آغاز مسابقه قرار گرفتند. همه این 9 نفر افرادی بودند که ما آنها را عقب مانده ذهنی و جسمی می خوانیم.
آنها با شنیدن صدای تپانچه حرکت کردند. بدیهی است که آنها هرگز قادر به سریع دویدن نبودند و حتی نمی توانستند به سرعت قدم بردارند بلکه هر یک به نوبه خود با تلاش فراوان می کوشید تا مسیر مسابقه را طی کرده و برنده مدال پاراالمپیک شود ناگهان در بین راه مچ پای یکی از شرکت کنندگان پیچ خورد. این دختر یکی دو تا غلت روی زمین خورد و به گریه افتاد. هشت نفر دیگر صدای گریه او را شنیدند، آنها ایستادند، سپس همه به عقب بازگشتند وبه طرف او رفتند. یکی از آنها که مبتلا به سندروم داون (عقب ماندگی شدید جسمی و روانی) بود، خم شد و دختر گریان را بوسید و گفت : این دردت رو تسکین میده. سپس هر 9 نفر بازو در بازوی هم انداختند و خود را قدم زنان به خط پایان رساندند. در واقع همه آنها اول شدند. تمام جمعیت ورزشگاه به پا خواستند و 10 دقیقه برای آنها کف زدند . . .
مرد و زن ندارد به نقطه ی ما شدن که رسیدی شور انگیز ترین باش برای عاشقانه هایت میان مردمان شهر فریاد بزن “دوستت دارم” و اگر کسی چشم غره ایی رفت تنها دعایش کن تا عاشق شود ، همین !
“دوستت دارم” غوغا میکند به شرطی که از بین لب های “تو” آمده باشد نشسته باشد روی دل “من” . . .
سلام دوستان . . . خوبید ؟ خوشید ؟ سلامتید ؟ پاییز اومد . . . مدرسه ها هم باز شــــــــــــــــــــــــــد ولــــــــــــــــــے مــــــــــــن هر روز آپ میکنم وبلاگمو به خاطر شوما دوپستای گولم دوستان میخوام تو وبلاگم یک عصر جدید بسازم مطالب من خنده دار و غمگین و پندآموز و عاشقانه است ولی حالا میخوای ترفند و رمز و یه عالمه چیزای علمی بزارم . . . بسم الله از امروز شروع میکنم . راستی یادم نرفته بگم شاید نویسنده به وبلاگ اضافه بشه . . . ولی فعلا لازم نکرده . در موردش فکر میکنم . با تشکر .
▬ این وبلاگ در تاریخ 1393/5/1 به ثبت رسیده و از تاریخ 1 شهریور شروع به جمع کردن مطلب نموده و از 25 شهریور همان سال شروع به خدمات و مطلب گذاری کرده است ▬ مدیر کل وبلاگ : ♦ عارف جبرائیلی ♦